امّا چرا قاف قلم؟؟
واضح است که قلم نماد نویسندگی و نوشتن است، قلم سه حرف دارد، همانگونه که نویسندگی سه بخش دارد.
و چون در اینجا توسط یک کارآموز نویسندگی به بخش تئوری آن پرداخته میشود، نامش قاف قلم از آب درآمده است. یک سوم نویسندگی.
و دو حرف دیگر نویسندگی از عهدهی اینجا خارج است؛ یکی تمرین و عمل و دیگری مطالعه و اندیشیدن.
و البته بدیهی است که اینجا از مومات نویسندگی هم سخن به میان میآید؛ مثل وبلاگنویسی، تولید محتوا و .
هو الاول
در دوران کودکیما اکثرا، قبل از مدرسه رفتن، اسم خود را یاد میگرفتند؛ امّا من جزء آن اکثر نبودم، و تا اواسط سال اسم خودم را یادنگرفتنم. در همان کودکی تنها به فکر بازی بودم. بازی با خاک، گِل، سنگ و . آخر روستایی هستم. و این بازیها بهترینها بود برایمان.
امروزه که کودکان قبل از اینکه راه رفتن یاد بگیرند به کلاسهای زبان و فوق برنامه فرستاده میشوند. ولی آن روزها، حداقل در روستای ما از این پُزها نبود . بچه را میگذاشتند بازی کند، به وقتش درس هم یاد میگرفتند.
اول ابتدایی را گذارندم و آنچه که بعضیها قبل از مدرسه رفتن بلد بودند، به سختی یادگرفتم؛ یعنی یادگرفتم اسم و فامیلم را کنارهم بنشانم. امّا آنچه مهم است و شاید نقطهی عطفی در زندگی من به وجود آورد، دوم ابتدایی بود، البته معلم دوم ابتدایی.
نزدیک تعطیلات نوروز بودیم که معلم عزیز دوم ابتداییمان به تمام شاگردانش، که البته سه نفر بیشتر نبودیم، به هر کدام یک دفتر ۱۰۰ برگ که با کاغذ کادو جلد شده بود هدیه داد؛ البته ما آن موقع نمیفهمیدیم هدیه چیست؟ میپنداشتیم که جایزه نمرات خوبمان است.
و گفت : بچههای عزیز میخواهم شما را با دفترخاطرات آشنا کنم؛ همین دفترهایی که به شما دادهام، وقتی شما شروع کنید به نوشتن اتفاقات روزانهتان و درسگرفتن از آموزگار زندگی، میشود دفترخاطرات. و گفت : و البته برای کسی که بهترین دفترخاطرات را در این ایام تعطیلات نوروزی خلق کند، جایزه ویژهای درنظر گرفتهام.
و خوب احتمالا دیگر فهمیدید که جریان از چه قرار است، بله به عشق آن جایزه ویژه که یک مداد ته پاکندار بود، که از این پاکن فقط برای سیاه کردن میشد استفاده کرد، حدود ۶۰ صفحه خاطره نوشتم. و البته بعضی از آنها را هم میساختم؛ میدانید که منظورم از خاطر سازی چیست؟ تخیلات و آرزوهایم را به عنوان خاطره به معلم غالب میکردم. امّا خوب آن جایزه به من نرسید، تنها به دلیل بد خط بودنم ! :(
اما من چیز بهتری را جایزه گرفته بودم، آن هم عادت به نوشتن.
زمان سپری میشد و برگ برگ این دفتر پُر میشد، و من همراه با آن بزرگ میشدم . تا جایی که در کنار تنفرم از زنگ املاء، عاشق زنگ انشاء بودم، و چقدر حیف که در دبیرستان شکست عشقی خوردم و زنگ انشاء را تعطیل کردند! به قول بعضیها : آن موقع که حرف برای گفتن داشتیم، نگذاشتند حرف بزنیم!
و کسی که عاشق نوشتن بود، در دبیرستان رشتهی ریاضی - فیزیک میخواند؛ پس مجبور بودم برای تخلیه خودم هم که شده نوشتن را ادامه بدهم، اما اینبار دیگر کاغذ نبود، بلکه رایانه همدم و دوست صمیمی منِ گوشهگیر شده بود. از دوم راهنمایی بود که پدرم برایم رایانه خرید، و من بعد از یکسال فقط بازی کردن، شروع کردم به وَر رفتن با قسمتهای مختلف کامپیوتر، تا اینکه با اینترنت آشنا شدم، برای خودم هم جالب بود که از آشناییام با اینترنت یک هفته نمیگذشت که یک وبلاگ سرپا کردم، آن موقعها هنوز مد نبود که همه بروند بلاگفا، و اصلا هم یادم نیست که از کدام سرویس برای اولین بار استفاده کردم و من تنها خوشحال بودم که وبلاگ دارم و در آن ابراز وجود میکنم، هرچند آن اوایل تنها شعر و جک از اطراف و اکناف کپی میکردم، ولی همین آشنایی به نحوه کار با وبلاگ باعث شد که در دبیرستان که زنگ انشا را از ما گرفتند، از وبلاگ برای خودم دفتر انشا بسازم.
تقریبا تا قبل از سال ۹۲ که همزمان با بلای خانمانسوز کنکور بود تمام سیستمهای وبلاگدهی را امتحان کرده بودم، امّا در سال ۹۲ با بیان آشنا شدم، آن موقع نمیتوانستی بدون دعوتنامه عضو شوی، به هر سختی بود عضو شدم. البته یادم نیست که چگونه توانستم دعوتنامه را دریافت کنم!
و از آن به بعد تنها به بیان وفادار ماندم، البته روی هیچ وبلاگی تمرکز نکردم، بعضی در نیمهراه رها شدند، بعضی از هستی ساقط شدند و در بعضی دیگر با خداحافظی ناگهانی مایه خوشخالی و یا هم ناراحتی شدم.
به هر حال آنچنان که عشق به نوشتن داشتم، به آن اهمیت ندادم، چنانچه میبینید در دبیرستان سر از رشته ریاضی درآوردم! و یا همین قلم افتضاحم، اما خوب این روزها احساس میکنم که حتما باید خوب نوشتن را یاد بگیرم، و البته منظورم آن نیست که نویسنده ادبی فلان اثر فاخر بشوم، نه، میخواهم آنقدر نویسنده خوبی بشوم که بتوانم به راحتی آب خوردن آن چه را که در مدنظرم هست منتقل کنم، و حسی را که از دانستنش دارم به دیگران هدیه بدهم، بدون کج فهمی.
همین شد که تصمیم گرفتم، نویسندگی را جدّی بگیرم، و هر کار جدی نیاز به گفتگو و آزمون و خطا و آموختن دارد. و چه کسانی بهتر از بلاگرها به دنبال نوشتن هستند؟ و تصمیم گرفتم که آنچه در راه نویسندگی میآموزم، اینجا بازگویم که اگر اشتباه بود از خطا بیرون آیم، و اگر هم صحیح بود هم خوب تثبیت شده باشد و هم دوستان دیگری که به نویسندگی علاقه دارند استفاده کنند و هم دورهای باشد برای یک کارآموز نویسندگی.
میگویند : با یک مداد معمولی میتوان ۵۸ کیلومتر خط کشید.
برای همین بعضی از نوشتههایم را با مداد مینویسم، چرا که میخواهم بدانم چند کیلومتر کاغذ خط خطی کردم!
و این باعث امیدواری است که آدم بداند چندین کیلومتر نوشته است، وقتی مقیاس اندازهگیری بزرگ باشد و عددی بزرگ کنارش باشد آدم احساس میکند که به جایی میرسد و موفقیت در انتظارش است و فقط باید کمی صبر و تحمل داشته باشد، موفقیت خود به سویش میدود.
البته حواسمان باشد که مغرور هم نشویم!
درستنوسی همان زنگ املا و انشا در مدرسه است. وبعدها هم که بزرگتر شدیم، نامش شد دستور زبان.
مثل اکثر چیزهایی که در مدرسه به زور به خورد ما میدهند، این مورد هم یا یادنگرفتیم، و یا هم فراموش کردهایم. نادرا مثال نقض پیش میآید. شما که آن مثال نقض نیستید؟؟
و البته این قواعد و دستور زبانها هم در تطور تاریخی، تغییرات داشتند، مثلا در دورهای میگفتند خوشحال را سر هم بنویس، و در دورهای دیگر میگفتند که باید جدا نوشته شود. من خودم گرفتار این مسئله بودم، که در راهنمایی چیزی درس میداند، که در دبیرستان خلاف آن را در سر ما فرو میکردند. ولی خوب در این بازهی زمانی که در آن گذران عمر میکنیم، تاحدی یک مجموعه از این قواعد مورد قبول همگان واقع شده، که در ابتدای نویسندگی بهتر است از مرز آنها نکنیم، البته به عامدا منظور است، وگرنه گاهی فراموش میکنیم، و گاهی اصلا جاهل هستیم و نمیدانیم. مثلا شما اگر همین چند خط من را برگردید شاید متوجه اشتباهات من هم بشوید. چراکه من هم مانند شما در حال آموختن هستم، و خیلی از قواعد را نمیدانم، و آنچه که میدانم یا فراموش کردهام و یا اینکه ملکه نشده است. و بهترین راه برای ملکه شدن و جلوگیری از فراموشی تکرار و تمرین است، همین. البته باید قبل از آن بدانیم و از جهل بیرون بیاییم. و بعد با تکرار و تمرین درست نویسی را برای قلممان ملکه کنیم، که ناخودآگاه صحیح و بدون غلط بنویسیم.
به نظرم این یک قله برای درستنویسی است که باید به عنوان هدف در مقابل ما خودنمایی کند، و ما به آن فکر کنیم و در رسیدن به آن تلاش کنیم. اینکه تو ناخوداگاه درست بنویسی. به نظرتان این توقع زیادی است و باید کمی کوتاه آمد؟ و یا اصلا نه کم هم هست؟
بخش تمرین را که از عهده من خارج است، و هرکس باید خود تلاش کند و بنویسید و غلطهایش را تصحیح کند، امّا قواعدی را که میآموزم، میتوانم در اینجا بازگو کنم، تا اولا هم تثبیت شود و ثانیا تمرینی انجام داده باشم و ثالثا شاید به کار شما هم آمد. پس اگر دلتان خواست آنچه میآموزم را بدانید، موضوع
درستنویسی را دنبال کنید!
درستنویسی برخلاف زیبانویسی نیاز به استعداد خاصی ندارد، بلکه با یادگیری قواعد عام و اصلی میتوانی دست به کار شوی.
میتوان با مطالعه یک کتاب جامع که البته زیاده روی نکرده باشد، از بیشتر خطاهای زبانی و نگارشی در امان بود. البته واضح است که صرف مطالعه برای درست و استوار نوشتن کافی نیست، بلکه باید تمرین کرد تا ملکه شود. و البته این ملکه شدن با رجوعها در هنگام نوشتن رخ میدهد؛ یعنی تو در حال نوشتن هستی، و شک میکنی که این قاعده را درست نوشتی یا نه؟ با یک رجوع نه تنها به صورت صحیح مینویسی، بلکه آن قاعده و نکتهی درستنویسی را در حافظه خود ذخیره میکنی. و اگر هم از مطالعه قبلی نکات و دستورهای نگارشی و زبانی در ذهنت حضور دارد که بهتر و بدون مراجعه مینویسی.
پس با مطالعه یک کتاب جامع که زیاده روی نکرده باشد، میتوانی اولین قدم را در درست نویسی برداری. و قدم آخر تمرین است. همین دو گام برای درستنویسی کافی است. بله قبول دارم که گامهای بزرگی است ولی درستنویسی هم مهم است.
درستنوسی همان زنگ املا و انشا در مدرسه است. وبعدها هم که بزرگتر شدیم، نامش شد دستور زبان.
مثل اکثر چیزهایی که در مدرسه به زور به خورد ما میدهند، این مورد هم یا یادنگرفتیم، و یا هم فراموش کردهایم. نادرا مثال نقض پیش میآید. شما که آن مثال نقض نیستید؟؟
و البته این قواعد و دستور زبانها هم در تطور تاریخی، تغییرات داشتند، مثلا در دورهای میگفتند خوشحال را سر هم بنویس، و در دورهای دیگر میگفتند که باید جدا نوشته شود. من خودم گرفتار این مسئله بودم، که در راهنمایی چیزی درس میداند، که در دبیرستان خلاف آن را در سر ما فرو میکردند. ولی خوب در این بازهی زمانی که در آن گذران عمر میکنیم، تاحدی یک مجموعه از این قواعد مورد قبول همگان واقع شده، که در ابتدای نویسندگی بهتر است از مرز آنها نکنیم، البته عامدا منظور است، وگرنه گاهی فراموش میکنیم، و گاهی اصلا جاهل هستیم و نمیدانیم. مثلا شما اگر همین چند خط من را برگردید شاید متوجه اشتباهات من هم بشوید. چراکه من هم مانند شما در حال آموختن هستم، و خیلی از قواعد را نمیدانم، و آنچه که میدانم یا فراموش کردهام و یا اینکه ملکه نشده است. و بهترین راه برای ملکه شدن و جلوگیری از فراموشی تکرار و تمرین است، همین. البته باید قبل از آن بدانیم و از جهل بیرون بیاییم. و بعد با تکرار و تمرین درست نویسی را برای قلممان ملکه کنیم، که ناخودآگاه صحیح و بدون غلط بنویسیم.
به نظرم این یک قله برای درستنویسی است که باید به عنوان هدف در مقابل ما خودنمایی کند، و ما به آن فکر کنیم و در رسیدن به آن تلاش کنیم. اینکه تو ناخوداگاه درست بنویسی. به نظرتان این توقع زیادی است و باید کمی کوتاه آمد؟ و یا اصلا نه کم هم هست؟
بخش تمرین را که از عهده من خارج است، و هرکس باید خود تلاش کند و بنویسید و غلطهایش را تصحیح کند، امّا قواعدی را که میآموزم، میتوانم در اینجا بازگو کنم، تا اولا هم تثبیت شود و ثانیا تمرینی انجام داده باشم و ثالثا شاید به کار شما هم آمد. پس اگر دلتان خواست آنچه میآموزم را بدانید، موضوع
درستنویسی را دنبال کنید!
بعضیها معتقدند که درستنویسی نیاز به استدلال ندارد. و یا حداقل ترجیح درستنویسی نیازمند اثبات نیست. و بعضی هم برخلاف آن دیگری میگویند که اگر اثبات شود و استدلال بر درستنویسی بیاوریم، دیگر این همه عذاب برای دانشآموزان درستنویسی در آموختن نیست. و حداقل دشواریها، راحتتر تحمل میشود!
من نه این طرفی هستم و نه آن طرفی ! اما این را میفهمم که این ریاضت نگارشی فایده دارد و شاید ذکر چند فایده، بیفایده نباشد!
مهمترین آن : شما به صورت صحیح منظورتان را به مخاطب میرسانید، و البته روان و واضح؛ مگر نه این است که از نوشتههایتان توقع دارید که آنچه در فکر شما جریان دارد را به فکر مخاطبتان هم برساند؟ خوب برای آنکه مخاطبتان منظور شما را اولا بفهمد و ثانیا صحیح و درست بفهمد، شما نیازمند آن هستید که درست بنویسید تا او هم درست بخواند و بفهمد.
فایده دیگر آنکه : به وحدت زبانی نزدیک میشویم؛ هرچند وحدت مطلق و آرمانی ممکن نیست و لازم هم نیست، امّا نباید اختلاف و پریشانی آنقدر زیاد باشد که فارسینویسها نسبت به یک دیگر بیگانه باشند، به نحوی که هرکدام متعلق به فرهنگ و زبانی جدا هستند. بله نمیتوان از همه توقع داشت که یکسان بنویسند، امّا این که از محوری واحد دور نشوند هم توقع زیادی نیست!
فایدهای که دیگران گفتهاند : حفظ و صیانت از مرزهای زبانی و فرهنگی کهن ایران؛ همانگونه که باید میراث فرهنگی را حفظ کرد، باید نسبت به زبان وفرهنگمان هم غیرتمند باشیم.
زیادهرویهای بعضی از دوستان اهل ادب، از مهمترین عوامل فرار نویسندگان جوان از درستنویسی است و آن را سخت و دشوار میپندارند.
با زیادهرویها چنان دایرهی درستنویسی را تنگ میکنند که پرهیز از خطا را آنچنان سخت میکنند که اغلب عطایش به لقایش بخشیده میشود. پس بیایید با پاک کردن این تصور غلط از ذهنهایمان، با درستنویسی مهربان شویم. زبانشناسی نباید جایی برای افراط باشد، چنانچه نباید تفریط در آن راه یابد.
کتابهای بسیاری در زمینهی درستنویسی منتشر شده است، اما به کدام میتوانیم اعتماد کنیم؟
من تمام کتابها و مقالات را ندیدهام، ولی بنظرم دو کتاب هستند که ظاهرا دچار این افراط و تفریطها نشدهاند و بیشتر سعی میکنم از این کتابها برایتان بنویسم؛ غلط ننویسیم / ابوالحسن نجفی - بهتر بنویسیم / رضا بابایی
شما چه کتابهایی در زمینه درستنویسی میشناسید؟
درستنویسی در دو زمینه معنا پیدا میکند: املا و انشا
املا: انتخاب درست حروف کلمات، با توجه به معنای مقصود
نکته : مسئله "قطع و وصل" یا "فاصله و نیمفاصله" و موارد دیگر ویرایشی و تایپی، جزء مباحث درستنویسی املایی محسوب نمیشوند.
این موارد به سلیقه و شیوه رسمی نویسندگان مربوط میشود، آن هم در دورانهای مختلف، متفاوت میشود. بنابراین مثل ترکیب ایخدا از لحاظ املایی کاملا صحیح است، اگرچه از نظر ویرایشی غلط است. ویا اینکه کلمهی تحکیم را در معنای تثبیت به کار ببریم غلط املایی نیست، بلکه اشتباه ویرایشی است؛ چرا که تحکیم به معنای داوری است!
انشا: کلمه یا ترکیب را به نحوی به کار ببریم که با تمام قواعد دستوری سازگاری داشته باشد.
برای آن که نمره املایمان ۲۰ شود لازم نیست اطلاعات وسیعی را به خورد مغزمان دهیم و زمان زیادی صرف کنیم! بهترین و مفیدترین راه برای بیمه کردن قلم از انواع غلطها به خصوص غلطهای املایی معاشرت با آثار بزرگان و نوشتههای معتبر است؛ این انس با نوشتههای پیشینیان باعث میشود که املای درست کلمه در جمله را ببینیم و ضمیر ناخودآگاهمان را اصلاح کند، و شیوه صحیح کلمه را در ذهن ما ثبت کند.
و راه دوم که راهی خودآگاه است مراجعه به فرهنگنامهها است؛ وقتی در صحّت کلمهای شک کردی با مراجعه به لغتنامه از درستی اطمینان حاصل میکنی و با چند بار مراجعه ضبط صحیح آن کلمه در ذهنت نقش میبندد، و گاهی هم تنها با یکبار مراجعه این اتفاق رخ میدهد. البته این رجوعها که گاهی هم ضرورت مییابد، باعث میشود که دامنه لغاتمان هم زیاد شود.
و در باب شیوهی خط فارسی در ابتدا امر میتوان به مصوبات فرهنگستان اطمینان کرد.
شما برای تقویت املای خود از چه راهی استفاده میکنید؟
غلطهای املایی به شدت غلطهای انشایی قلم را دچار اختلال نمیکند، و به شدت غلطهای انشایی باعث کج فهمی یا سخت فهمی نمیشود. امّا برای وجه نویسنده بازتاب و عقبهای ناگوار دارد. هرچند در بسیاری از موارد ممکن است اختلالی در فهم متن رخ ندهد، امّا مخاطب به شدت نسبت به نویسنده بدگمان میشود. خواننده با خود میگوید : چگونه به حرف کسی که غلط املایی دارد، اطمینان کنم؟ » هر چند این پرسش از سر دید عوامانه است، ولی خوب نمیتوان هم از آن گذشت، چرا اکثر مواقع مخاطبین عوام و یا خواص عامزده هستند.
معمولا کلماتی که در املای آنها اشتباه میکنیم زیاد نیست، مهمترین آنها در کتاب بهتر بنویسیم آقای رضا بابایی در صفحه ۷۶ آمده است، میتوانید با رجوع به این قسمت املای صحیح این کلمات را برای قلم خود ملکه کنید.
وقتی مینویسید، مخصوصا با قلم، ناخودآگاه تمام توجه و حواس شما به موضوع مورد نظر است. کمتر کسی می تواند هنگام نوشتن به چیزی غیر از آنچه می نویسد فکر کند. بر همین اساس می توان کاغذ و قلم را ابزاری فوق العاده برای تمرکز حواس به حساب آورد. پیشنهاد میکنم امتحانش کنید، من که هرگاه میخواهم روی موضوعی متمرکز شوم، حتما قلم دست میگیرم. به هنگام اندیشیدن نباید قلم را فراموش کرد!
اشتباهات املایی گاهی به خاطر عدم آشنایی با قوانین املای کلمات در ترکیبها به وجود میآید.
به عنوان مثال و نمونه: بیندازد » درست است؛ نه بیاندازد » و یا بیفتد » صحیح است؛ نه بیافتد »؛ دلیل آن هم این قاعده است که هنگامی که الفِ مضموم و مفتوح، بین بای تاکید و فعل میآید، لازم است تبدیل به ی» شود. برخلاف آن هنگامی است که الف مکسور است، که هیچ تغییری در املای کلمه رخ نمیدهد؛ مثل بایست ».
برخی از نوشتن به عنوان راهکاری درمانی استفاده می کنند. وقتی استرس دارند، ناراحت هستند یا حتی عصبانی، دارویی خارق العاده برایشان، نوشتن است ، بسیاری مواقع این کار در دور کردن حس های بد کاملاً موثر است.
شما هم یکبار امتحان کنید، شاید جواب داد و آن هنگام است که برای خوش کردن حالتان از نوشتن بهره میبرید!
حتی برخی اوقات حرف هایی هست که نمی خواهید یا نمی توانید آن ها را به زبان آورید، در این شرایط نوشتن به خوبی می تواند سفرهی دل شما را خالی کند، و اگر خواستید میتوانید نوشته را معدوم کنید، تا خیالتان راحت باشد که کسی آن را نمیخواند. وقتی از ابتدا میدانید که قرار نیست این نوشته را کسی بخواند و بعد از اتمام، پاره میشود، و یا سوزانده میشود، دیگر با خیال راحت بدون تکلف هرچه دلتان میخواهد مینویسید و نگران نیستید که کسی از حرفهایتان ناراحت شود.
تا به حال این روش را برای آرام کردن خود امتحان کردهای؟
شنیدهای که میگویند میخواهی مغزت را و ذهنت را تقویت کنی کتاب بخوان؟ و یا فلان بازی فکری را بازی کن؟ و معما یا جدول حل کن؟ و یا اینکه زبان دوم، یا سوم یاد بگیر؟
این بار از من بشنوید، که نوشتن هم یک نوع ورزش است، ورزشی برای مغز و ذهن. نوشتن بخش های متعددی از مغز را درگیر میکند و نوعی نرمش شناختی به حساب می آید. پس با نوشتن مغز خود را پرورش دهید و سرعت پیر شدن مغزتان را کم کنید. و اگر با خودکار باشد که چه بهتر، چون قلم به خاطر سرعت کمتری که نسبت به تایپ با کیبورد دارد، بیشتر ذهن را درگیر مطلب میکند و بیشتر مغز را درگیر فعالیت میکند.
چقدر برای ورزش مغز در روز زمان میگذارید؟
اصلا برایش ارزشی قائل هستید؟
زندگى در دنیاى امروز زندگى در مدرسۀ اراده است؛ و سعادت و شقاوت هر انسانى به ارادۀ همان انسان رقم می خورد. اگر بخواهید عزیز و سربلند باشید، باید از سرمایه هاى عمر و استعدادهاى جوانى استفاده کنید. با اراده و عزم راسخ خود به طرف علم و عمل وکسب دانش و بینش حرکت نمایید، که زندگى زیر چتر علم و آگاهى آنقدر شیرین و انس با کتاب و قلم و اندوخته ها آنقدر خاطره آفرین و پایدار است که همۀ تلخی ها و ناکامی هاى دیگر را از یاد مى برد. بشریت با همۀ پیشرفت هایش در علوم و فنون هنوز در گهوارۀ طفولیت دانش است، و تا رسیدن به بلوغ کامل راه طولانى در پیش است.
امام خمینی رحمت الله علیه
اینک که ساعات پایانی بیستم فروردین ماه است سالروز شهادت سید اهل قلم، شهید آوینی را متذکر میشوم و پیشنهادم به همه کسانی که دوست دارند در راستای تقویت قلم و نویسندگی شان گامی بردارند، خواندن کتاب های این شهید بزرگوار است. با خواندنشان قلمتان نازنین می شود. امیدوارم همگی مان توفیق خواندنشان را پیدا کنیم.
مهمترین راه رشد و افزایش قدرت قلم، مطالعه است. با تنبلی و کمخوانی و دوری از کتاب هیچکس رشد نخواهد کرد. من این را قول میدهم.
امّا یک نکته مهم این است که در هنگام مطالعه فیشبرداری کنید! بله با یادداشتبرداری و فیشبرداری لحن نویسندگان را تمرین کنید. این تمرین کردن بسیار مهم است، مخصوصا در هنگام مطالعه و فیشبرداری؛ چرا که شما بواسطه این تمرینِ لحن نویسندگان، کلیدواژههای آنها را میآموزید. آنگاه شما کلیدواژههای یک متفکر را آموختهاید و با تمرین میتوانید آنها را برای خود ملکه کنید، و اگر شما از چندیدن متفکر بیاموزید، منبع جامعی از کلیدواژهای متفکرین را در اختیار دارید. مثلا از مرحوم جلال آلاحمد و یا شهید آوینی و از این قبیل افراد که دارای سبک هستند، میتوانید بسیار بیاموزید.
اهل قلم؛ قلم شبیه قاشق نیست!
بدون قاشق هم میشود غذا خورد، امّا بدون قلم نمیتوان از حیات کامل برخوردار بود. یا باید بخوانی و یا باید بنویسی والّا اهل قلم نخواهی بود و اهلیت حیات نخواهی داشت.
خدا قلم را آفرید و خود بهترین استفاده را از آن کرد و سرمشقی برای بهره بردن از قلم قرار داد.
حجت السلام و المسلمین علیرضا پناهیان
سلام
به دلایلی پایان عمر این وبلاگ رسیده است و به زودی حذف میشود!
مطالب قبلی و همچنین مطالب جدیدتر در باب نویسندگی، به یاری خدا در
این وبلاگ (halazun.blog.ir) نوشته میشوند؛ البته بعداز ماه مبارک رمضان.
اگر احساس میکنید که مطالب برایتان مفید بود، میتوانید آن وبلاگ را دنبال کنید.
پایان
درباره این سایت